دلنوشته ای زیبا به امام زمان(عج)

دلنوشته ای زیبا به امام زمان(عج)
فوریه 27, 2018
170 بازدید

سلام حدیث غروب های دلتنگی انتظار. سلام واژه گم شده الفبای بیقرار. سلام تمنای دل های تاول زده جاده های فاصله. سلام بهانه گریه های ابر های آسمان منتظر. سلامی چو بوی بد بی وفایی… قبول دارم بی وفاییم مولا جان. بی وفاییم که بیشتر از تو به فکر یارانه آخر ماهمان هستیم. بی وفاییم […]

سلام حدیث غروب های دلتنگی انتظار. سلام واژه گم شده الفبای بیقرار. سلام تمنای دل های تاول زده جاده های فاصله. سلام بهانه گریه های ابر های آسمان منتظر. سلامی چو بوی بد بی وفایی

قبول دارم بی وفاییم مولا جان. بی وفاییم که بیشتر از تو به فکر یارانه آخر ماهمان هستیم. بی وفاییم که کودکی مان گل می کند و به دنبال زرق و برق های مغازه های چشم چرانی دست تو را رها می کنیم و … گم می شویم.

گم می شویم و می مانیم. می مانیم و نمی آییم. نمی آییم و تو برای آمدمان دعا می کنی. می بینی آقاجان گم شدن خودمان راهم گردن تو می اندازیم؟ قبول کن بی وفاییم. بی وفاییم که تو را سال ها در میانه زمان رها کرده ایم و چشم در آینه خیال دوخته ایم که شاید تو بیایی. خنده دار نیست؟ برای آمدنت هم شاید و اگر و اما می کنیم.

اصلاً شما چرا بیایی؟ نمیدانم چرا برای آمدنت دعا می کنیم. عیب اینجاست که باید برای آمدن خودمان دعا کنیم. اگر عیب از ما نبود اینقدر ندبه هایمان بوی نم نمیداد. حقیقتش را بخواهی دل خوش کرده ایم به چهل عهدی که باتو بسته ایم. باتو چهل عهد بسته ایم و عهد باتو ماندن را خوب می شکنیم.

آقاجان باور کن کوچه پس کوچه های قلبم را که جستجو کنی نشانی خودت را نخواهی یافت. پر شده ایم از آدرس اشتباهی خیابان ریا و کوچه تظاهر. گاهی هم می خوریم به بن بست گناه. اگر خیابان سالمی هم هست بی شک پر است از چاله و چوله. دیروز حوالی خیابان خیال تو تابلو زده بودند کارگر ها مشغول کارند و راه رسیدن به تو را اشتباهاتمان خراب کرده بود.

رفتگر قلبم می گفت انگار فصل خزان زود رسیده است. برگ های سبز امیدت را دیروز در کنار جوی آب گذر زمان جارو کردم. ولی اگر چشمه اشکت جاری شود شاید تن خشکیده رگ های حیاتت جان دوباره ای بگیرد و درخت امیدت جوانه بزند.

بگذریم آقا جان، خودمانیم صدای قدم های انتظارت کمرنگ شده است. خبری در راه است؟ نسیم دیروز می گفت بوی پیراهن یوسف را از چمنزار اطراف کنعان استشمام کرده است.

میدانم که خودت هستی. میدانم که با دیدنت قلب های ما می شکفد. می دانم که با دیدنت آسمان تیره پلک هایمان نمایان خواهد شد. می دانم طوفان اندوهمان فروخواهد نشست. می دانم می آیی و یاس ها دوباره از دل کوچه های تنگ جوانه می زنند. می دانم می آیی و حس تنهایی تمام لحظه های بی توبودن را پر خواهی کرد.

پس رخ بنما که جهان تشنه ی دیدار توست. مدت ها روزه دار ندیدنت هستیم و فالگوش ایستاده ایم که ببینیم صدایی از کنار کعبه دل خواهد آمد؟ به هر حال اینجا زمان به وقت تو تنظیم شده است. دارد زمان بیدارکردنمان دیر می شود…

من منتظر لحظه بی دروغ سلام هستم..و

برچسب‌ها:, , , , ,