با دوستان خود چگونه برخورد می کنند.

با دوستان خود چگونه برخورد می کنند.
جولای 9, 2018
57 بازدید

صفوان بين يحيى مى گويد: عبدى (۱) نقل كرد كه زنم به من گفت مدت مديدى است حضرت صادق (عليه السلام ) را زيارت نكرده ايم ، خوب است به حج برويم و در ضمن خدمت آنجناب رسيده تجديد عهدى بنمائيم . گفتم خدا شاهد است كه چيزى ندارم تا بتوانم به وسيله آن مخارج […]

صفوان بين يحيى مى گويد: عبدى (۱) نقل كرد كه زنم به من گفت مدت مديدى است حضرت صادق (عليه السلام ) را زيارت نكرده ايم ، خوب است به حج برويم و در ضمن خدمت آنجناب رسيده تجديد عهدى بنمائيم . گفتم خدا شاهد است كه چيزى ندارم تا بتوانم به وسيله آن مخارج را تاءمين نمايم . گفت من مقدارى لباس و زيور دارم همانها را به فروش و زاد راه قرار داده . همين كار را كردم .

همين كه نزديك مدينه رسيديم زنم مريض شد. به طورى مرضش شدت يافت كه مشرف به مرگ گرديد. وارد مدينه شديم ؛ او را در منزل به حال احتضار گذاشتم با اينكه نااميد از بهبوديش بودم خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) رسيدم . وقتى شرفياب شدم ديدم آن جناب دو جامه سرخ رنگ پوشيده است . سلام كردم . جواب داد. از زنم سوال كرد. جريان را به عرضش رساندم و اضافه كردم كه در موقع آمدن خدمت شما از زندگى او نااميد بودم .

آنجناب سر به زير انداخته كمى تاءمل كرد. آنگاه سربرداشت فرموده به واسطه بيمارى زنت محزونى ؟ عرض كردم آرى . فرمود غمگين مباش ‍ خوب مى شود من از خدا خواستم او را شفا دهد. اينك مراجعت كن خواهى ديد كنيز به او شكر طبرزد مى دهد. با عجله برگشتم ديدم به هوش ‍ آمده و نشسته است . كنيز مشغول شكر دادن به او است پرسيدم حالت چطور است . گفت خدا مرا سلامتى بخشيد اشتها به اين شكر پيدا كردم .

گفتم وقتى از پيش تو رفتم ماءيوس بودم . حضرت صادق (عليه السلام ) از تو پرسيد حالت را شرح دادم . فرمود خوب مى شود برگرد خواهى ديد شكر مى خورد. گفت وقتى تو رفتى من جان مى دادم ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سرخ رنگ پوشيده بود وارد شد، به من گفت حالت چطور است . گفتم مرده اى هستم هم اكنون ملك الموت براى قبض روحم آمده . آن مرد رو به ملك الموت نموده به او فرمود ملك الموت ! عرض كرد لبيك ايهاالامام . فرمود مگر تو ماءمور نيستى كه از ما اطاعت كنى و حرف ما را بشنوى ؟ عرض كرد آرى .

فرمود؛ من امر مى كنم كه اجل او را تا بيست سال ديگر به تاءخير اندازى . ملك الموت عرض كرد به ديده منت مطيع فرمان شمايم . آن مرد با ملك الموت بيرون شد من به هوش آمد. (۲)

 

۱-عبدى همان سفيان بن مصعب عبدى شاعر كوفى است كه حضرت صادق (عليه السلام ) درباره او مى فرمود:يا معشر الشيعة علموا اولادكمشعر العبدى فانه على دين الله .

۲-جلد يازدهم بحارالانوار، ص ۱۳۷٫

برچسب‌ها:,