
عبدالرحمن بن سيابه گفت هنگامي كه پدرم از دنيا رفت يكى از دوستان او به در خانه ما آمد پس از تسليت گفتن پرسيد آيا پدرت از مال و ثروت چيزى گذاشته ؟ گفتم نه ، كيسه ای كه در آن هزار درهم بود به من داد. گفت اين پول را بگير و در خريد و فروش سرمايه خود قرار ده به رسم امانت در دست تو باشد سود آن را به مصرف احتياجات زندگى برسان و اصل پول را به من برمى گردانى بسيار خرسند شدم ، پيش مادرم آمده و جريان را شرح دادم ، شبانگاه نزد كس ديگرى از دوستان پدرم رفتم ، او سرمايه مرا پارچه هاى مخصوصى خريد و دكانى برايم تهيه ...
ادامه مطلب